روزنامه قانون با انتشار گفتوگويي در اين رابطه آورده است:

دکتر امانالله قراييمقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه است. کسي است که به خوبي ميتواند درباره نزاع و عوامل آن اظهارنظر کند و حرفهايش سندي باشد براي ما تا بتوانيم خودمان را اصلاح کنيم. به گفته قراييمقدم همه اتفاقات موجود در اين چند سال اخير مربوط به اتفاقات سياسي کشور ميشود.
وقتي آمار نزاعهاي خياباني را در رسانهها ميخوانيم خيلي تکاندهنده است. اينکه مثلاً سالانه 600 هزار مورد درگيري در خيابان رخ ميدهد رقم بسيار بالايي است. چرا ما داريم به اين سمت ميرويم؟
بهنظر من عوامل متعددي در اين زمينه وجود دارد؛ جامعه دچار يک نوع بيماري فرهنگي و ناهنجاري است که در واقع هيچ گذشتي، هيچ مصالحهاي بين مردم صورت نميگيرد. مردم نسبت به هم گذشت ندارند. اين خصايص خوب اخلاقي در جامعه ما وجود ندارد. چون اين معنويات در جامعه کمرنگ شده، خشونت آمده و بطور مرتب اين نابههنجاري نه تنها از جانب مردم که از جانب سازمانها، ارگانها و نهادهاي دولتي هم به مردم سرايت ميشود. مسئولان در مراجعه اربابرجوع رفتار مناسبي ندارند، راننده تاکسي و اتوبوس با مسافران مشکل دارند، رئيس با مرئوس نميسازد، تنگناهاي اقتصادي، تورم، گراني، بيکاري و نابساماني اقتصادي خانوادهها همه اينها دست به دست هم ميدهند تا پرخاشگري و خشونت در جامعه زياد شود. اين اتفاق در چهار سال اخير زياد شده.
چرا در اين سالهاي اخير زياد شده؟ تا آنجايي که ما خبر داريم بسياري از اختلاسها اين سالها عريان شده. يعني اين خشونتها به آن اختلاسها و تخلفات دولتمردان مرتبط است؟
بله، دقيقاً همينطور است. وقتي ميشنويم که فلان آقاي سياستمدار دزدي کرده يا فلان شخص مال مردم را خورده و در نهايت فقط 150 هزار تومان جريمه ميشود خشونت مردم زياد ميشود. هم مشکلات خانوادگي در ميان مردم وجود دارد و هم مشکلات اجتماعي. درون خانواده از لحاظ مسائل اقتصادي، مشکلات مالي، مشکلات خانواده مثل طلاق و ازدواج، همه اينها باعث ناراحت و عصباني شدن فرد ميشود. حتي شنيدن اينها هم تأثيرگذار است. وقتي در جامعه ميگويند به ازاي هر چهار ازدواج يک طلاق داريم، اين باعث ناراحتي همه مردم جامعه ميشود. شما وقتي ببينيد در جامعه غم، فقر، طلاق و ناراحتي وجود دارد حتماً ناراحت و خشن ميشويد. انسانها احساس دارند و فکر ميکنند، اين احساسات منتقل ميشود و در جامعه خشونتگرايي شيوع پيدا ميکند. به اين رويه در جامعهشناسي، تئوري چرخش در خشونت گفته ميشود. يعني از خشونت، خشونت زاده ميشود.
ميشود گفت به محيطي که فرد در آن بزرگ شده است، هم مربوط است؟
بله، برخي روانشناسان اجتماعي ميگويند خشونت از ابتداي کودکي به دليل محيطي که فرد در رحم مادر گذرانده به وجود ميآيد. اين روانشناسان معتقدند مادري که در دوران بارداري با خشونت روبهرو بوده، فقير بوده، زندگياش را با ناراحتي گذرانده، همه مشکلاتش به جنين هم منتقل ميشود. جامعهشناسان ميگويند بچههايي که لبشکري هستند و سقف دهانشان شکاف دارد، کساني هستند که با استرس مادر در دوران بارداري مواجه شدهاند. من سالها پيش مقالهاي نوشتم و در آن گفتم حتي نحوه شير دادن و قنداق کردن کودک هم در خشن شدن و پرخاشگري او مؤثر است؛ يعني اينکه اگر مادر با نوازش و مهرباني به کودکش شير دهد يا با عصبانيت، خيلي در ساختن ذهن او مؤثر است.
يعني قنداق کردن هم تأثير دارد؟!
بله. خيليها اين را نميدانند ولي قنداق کردن، بچه را خشن بار ميآورد. اينها همانهايي هستند که قوينماي ضعيفکش خواهند شد. يعني در مقابل بزرگان چاپلوس هستند و در مقابل زيردست زورگو. اينگونه در جامعه ما بسيار زياد وجود دارد. بسياري در مقابل رئيسشان بله قربانگو هستند اما پشت سرش ميگويند مرتيکه بيشعور هيچي نميفهمد!
فرهنگي که افراد در آن بزرگ شدهاند چقدر در رفتارشان مؤثر است؟
زياد! برخي فرهنگها خشن هستند، مثل فرهنگ ما که خيلي خشن است. مثلاً بعضي سرخپوستان آمريکا و گينه نو در اقيانوسيه بسيار جنگجو هستند. صحبت اين افراد جنگ و نزاع است در حاليکه قبيله ديگري آرامشطلب و مهربان هستند. پس اين يعني فرهنگ، پرخاشگري ميآورد. علاوه بر اينها در سالهاي اخير سريالهايي که از تلويزيون پخش ميشود نوعي خشونت را ترويج ميکنند، موسيقياي که گوش ميدهند شادي و نشاط نميآورد. خشونت حتي از لباس پوشيدن فرد شروع ميشود، رنگهاي سياه و خاکستري سرد است که باعث ميشود افراد غمناک شوند و غم، خشونت ميآورد. در نتيجه اين نزاعها از خانواده شروع ميشود؛ از فقر، ازدواج نکردن دختر و پسر، بيکاري، گراني و تورم، جوانان هم عادت کردهاند خودشان را با جوانهاي خارج از کشور مقايسه کنند. نبود شادي و نشاط جامعه، غمپراکني و درگيري بين مسئولان و همينطور دزديهايي که در جامعه صورت ميگيرد، همه باعث ناراحتي ميشود. دزديهايي که آقاي رحيمي و امثالهم انجام دادهاند يا نمايندگاني که متهم به دريافت پولهاي مشکوک هستند براي مردم غيرقابل تحمل است.
يعني اينها اينقدر مهم هستند؟
بله. بيشتر از آنچه که فکرش را بکنيد. دانشجوهايم سر کلاس از من ميپرسند اين چه نمايندهاي است که رشوه گرفته؟ وقتي نماينده ما اينجور رشوهبگير است ديگر واي به حال باقي مردم. اينها خشونت ميآورد. وقتي جوان ميبيند نماينده مردم به رئيسجمهور حمله ميکند، گراني و تورم مردم را اذيت ميکند، وقتي ميبيند دزدي کلاني توسط معاون رئيسجمهور صورت ميگيرد و تنها به پنج سال زندان محکوم ميشود، برايش سخت است، يا مثلاً وقتي ميشنوند که 20 هزار ميليارد گم شده باعث عصبانيت ميشود. علاوه بر آن وقتي جرمهاي کلان را ميبيند که با محکوميتهاي کم مواجه ميشوند بسيار عصباني ميشوند. مسئولان اگر تمهيداتي نکنند اين نزاعها رو به افزايش خواهد رفت. جرمشناس بزرگ ايتاليا "سزار بکاريا" معتقد است وقتي مکافات معادل جرم نباشد، خشونت به بار ميآورد.
در شهر و روستا ميزان خشونت با هم فرق ميکند؟
بله. اصولاً صنعتي شدن خشونت بيشتري دارد چون معنويات کمتر است، چون انسانها تنها و بيکس شدهاند و مردم از اين تنهايي ميترسند. در حاليکه در جامعه کوچکتري چون روستان ترس وجود ندارد، اما در شهرها اينطور نيست. در تهران همه از هم بيگانه هستند. صنعتي شدن شهرها، مردم را از خود بيگانه کرده و به صورت روبات درآورده. در خيابانهاي شهرهاي بزرگ وقتي راه ميرويد انگار همديگر را نميبينيد ولي در روستاها وقتي راه برويد همه با هم سلام عليک دارند و حسابي از هم خبر ميگيرند.
ولي در تهران هم خانوادهها و دوستان با هم براي گردش ميروند و به هم توجه ميکنند. اينها تأثيري ندارد؟
مؤثر هستند ولي تعداد کمي از افراد به اين صورت زندگي ميکنند. در تهران حدود 14 ميليون آدم زندگي ميکند. به قول شهردار، روزانه سه ميليون آدم وارد تهران ميشوند و از آن خارج ميشوند. اين افراد کجا زندگي ميکنند؟ اينها کجاي تهران ساکنند؟ همه اين افراد در شهرهاي اطراف تهران زندگي ميکنند. همه اينها باعث ميشود مردم تهران از خود بيگانه شوند، کماحساس شوند، هرکسي الان در تهران وسيلهاي شده براي اينکه ديگري به هدفش برسد. همه اينها انسانها را از هم دور ميکند. شهرهاي بزرگ اين ويژگيها را دارد؛ مردم به هم بيتفاوت هستند. واقعه ميدان کاج و پل مديريت يعني چه؟ اگر در تهران اتفاقي براي کسي بيفتد، هيچ کس جلو نميآيد تا کمکي برساند.
خب کسي که در حال درگيري است معمولاً سلاح سرد دارد و مردم از اين بابت ميترسند.
درست است، اما هميشه که اينطور نيست. پل مديريت که کسي حملهاي نکرد. ولي اگر مثلاً اتفاق پل مديريت در شهر کوچک يا روستايي رخ داده بود، دمار از روزگار ضارب در آورده بودند، ولي در شهر تهران مردم ميگويند «به من چه مربوط است». در واقع همه مردم در استرس به سر ميبرند. بيشتر مردم از خودشان ميپرسند اگر براي من اتفاقي افتاد چه کسي کمکم ميکند؟ اگر من محتاج شدم چه کسي به کمکم خواهد آمد؟ در اين جامعهاي که شتاب و سرعت زياد است ما چه ميتوانيم انجام دهيم؟ همه اينها باعث ميشود خشن شويم.