کودکان تک فرزند چه مشکلاتي دارند و دچار چه آسيب هايي ناشي از تنهايي مي شوند زندگي آنان چگونه است و طرز رفتار آنها در جامعه به چه صورت است؟مي خواهيم اين مسائل را به والديني بگوييم که علاقه زيادي به داشتن خانواده اي تک فرزندي دارند
مادر بزرگ سفرهاي پهن ميکرد که از يک طرف اتاق شروع ميشد و بعد از چند پيچ و خم تا آن سوي اتاق امتداد پيدا ميکرد. سفرهخانهاش چند متر کش ميآمد، چون مادربزرگ و پدربزرگ ترجيح داده بودند با تولد فرزندان متعدد، خانواده پرجمعيتي داشته باشند. شلوغي، صداي هياهو و داد و فرياد که هميشه تا پاسي از شب بلند بود، خنده بر لبانشان مينشاند، آنها از اين که فرندان و نوههاي برومندشان به سلامت کنارشان هستند احساس شادي و افتخار ميکردند.
پدرم ميگويد اگر چه شايد در کودکياش به خاطر کافي نبودن بودجه خانواده، مجبور بوده براي گرفتن کوچکترين خدمات، مدتي را در نوبت و انتظار بماند، اما از اين که خواهران و برادراني داشته که تنهايياش را پر ميکردند و به وقت نياز به يارياو ميشتافتند، احساس شادي و خوشبختي ميکند.
در همين چند دهه پيش، اجداد و آباي ما، فرزند را سرمايهاي براي زندگي ميدانستند که سهم عظيمي در کسب درآمد خانواده داشت، اما در زمانه امروز، زنان و مردان جوان، فرزند را به عنوان موجود صرفا پر مصرفي ميدانند که از شيرخوارگي تا بزرگسالي همراه والدين است و هزينههاي متعدد و متفرق بر دوش خانواده ميگذارد و اين خود، عامل مهمي است که باعث شده بسياري از خير تعدد فرزند بگذرند و به همان يک يا دو عدد باقيات الصالحات قناعت و اکتفا کنند.
در اين که والدين اگر يک فرزند داشته باشند، ميتوانند تمام امکاناتي که لازم است را در اختيار تنها فرزندشان بگذارند، هيچ شکي نيست اما شايد سادهترين راه، حذف همين صورت مساله است تا به جاي آن که جوابي براي آن بيابيم.
انسان سوداگر امروزي در کنار مزاياي هر امري، معايب آن را نيز با گوش شنوا و ديده باز ميشنود و ميبيند تا در طي مسير پرفراز و نشيب زندگي سرش بيکلاه نماند. اين حقيقتي است که برخي از والدين ميخواهند تمام حسرتهاي دنيا را در چهره تکفرزندشان ببينند و بيابند، به همين دليل، از همه اطراف و اکناف ممکن به صورت تمام وقت، هر آنچه که لازم است و نيست را در اختيارش ميگذارند تاختن آهوي زندگيشان بيارامد، اگرچه نميدانند اين نازپرورده که روي سختي نديده، هرگز نميتواند در برابر ناملايمات و مصائب ناگزير زندگي تحمل و صبر داشته باشد! حال جامعه آيندهاي را تصور کنيد که مملو از زوجهاي متشکل از دامادان تکفرزند و عروسان تکفرزند است… .
ازدواجهاي ديرهنگام، شاغل بودن والدين، شرايط اقتصادي حاکم بر خانوادهها، بدسرپرستي و تکوالدي، ترس از مسئوليتپذيري، تفکرات و باورهاي بچه نخواهي، تولد ديرهنگام فرزند اول، کوچک شدن محيط خانه و… ازجمله دلايل رواج تکفرزندي در سالهاي اخير است. تکفرزندي رنجي است که والدين ناخواسته به فرزندشان تحميل ميکنند.
واي از روزيکه بدانند بالاي چشمشان ابروست!
سينا ميگويد: سالها طول کشيد تا متوجه اين مطلب شوم که رفتار والدينم با من مناسب نبوده است! آنها هميشه بشدت از من حمايت و تمام خواستههايم را نگفته تامين ميکردند، شايد به همين دليل است که نتوانستهام ميزان تحملم را در دست نيافتن به خواستههايم تقويت کنم. امروز ميفهم که ناراحتي و نااميد شدن بخشي از مشکلات بهنجار دوران رشد کودک است و هر کودکي نياز دارد چنين احساساتي را تجربه کند. اي کاش زمين خوردن را ياد گرفته بودم تا اکنون ميتوانستم براحتي بلند شوم!
تکفرزندان، چشم و چراغ خانه و تنها اميد والدينشان هستند. معمولا همه چيز در اختيار داشتهاند و فکري هميشه نگران احوالشان بوده است که مبادا رنجشي خاطرشان را بيازارد! اين در حالي است که مراقبتهاي افراطي والدين از تکفرزندان، آنها را به فردي وابسته، آسيبپذير، ضعيف و شکننده تبديل ميکند که قدرت و تحملشان در رويارويي با مشکلات نيز، بسيار حداقل است. معمولا تمايل والدين به حمايت و پشتيباني از تنها فرزندشان مانع از آن ميشود که فرزند عواقب اشتباهاتش را بيازمايد و مسئوليت عمل خويش را بپذيرد، آنها نهتنها در مقام انتقاد از فرزندشان برنميآيند، بلکه هيچ گاه با او مخالفتي نميکنند و همواره تسليم خواستههايش ميشوند تا از اين طريق مانع دلخوري و ناراحتي او شوند.
تکفرزندان معمولا لوس، زودرنج و متوقعاند و انتظار دارند ديگران هم مانند والدينشان با آنها رفتار کنند که اين موضوع ناتوانيشان را شدت ميبخشد. روبهرو نشدن با احساسات سخت و ناراحتکننده يا ابراز نکردن اين نوع احساسات، باعث ميشود تحمل کودک در برابر ناملايمات ضعيف شود و شايد به همين دليل است که آنها هرگز نميتوانند نااميدي و فشار روحي را تحمل کنند. چنانچه توهيني به آنها شود اگرچه قصد و غرضي در کار نباشد، اما اين توهين را رفتاري عمدي و به پشتوانه نيتي خاص تفسير ميکنند يا اگر از مسالهاي رنجيده خاطر شوند، اين وضعيت را تا مدتهاي مديد درون خود زنده نگاه ميدارند و بابت آن، احساس نگراني و ناراحتي ميکنند، چراکه تا زمان ورود به دنياي خارج از خانه و رويارويي با واقعيتهاي تلخ و شيرين، اما اجتنابپذير زندگي، همه چيز را بر وفق مراد خود ميديدند، اما به محض ورود به دنياي جديد و مشاهده حقايق، دچار سرخوردگي ميشوند و همه چيز را بر باد رفته ميپندارند، چون ديگران مثل پدر و مادر حاضر نيستند گوش به زنگ خواهشهاي آنها باشند.
از سوي ديگر، تکفرزندان معمولا به برقراري روابطي علاقهمندند که احساساتشان کمتر جريحهدار شود و در برگيرنده منافعي نيز براي آنان باشد. اگرچه کودکان تکفرزند، اجتماعيتر از ديگر کودکان به نظر ميرسند و اعتماد به نفس بيشتري در برقراري ارتباط با بزرگسالان دارند، اما بخاطر احساسات ناپختهشان ممکن است از همبازيهاي خود خجالت بکشند يا براي اجتناب از مواجهه با مشکلات ترجيح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند، اگرچه ارتباط با آنان نيز، تهي از مشکلات نيست چهبسا ممکن است دلخوريهاي خود را براي آنان ابراز نکنند يا تبحر کافي در مديريت دعواهاي خود با ديگران نداشته باشند.
من، بدون خواهر و برادر
محمد ميگويد: صبح از خواب که بلند ميشوم فقط خودم هستم و خودم. با آنکه رابطهام با والدينم خوب است، اما خيلي زياد با آنها راحت نيستم، حرفهايي است که نميشود به آنها گفت! اصلا دلم ميخواهد شيطنت کنم، سر به سر کسي بگذارم يا با کسي که تقريبا همسن خودم است بگو يم و بخندم. وقتي دوستان خود را ميبينم که از خواهر يا برادرانشان سخن ميگويند، دلم به درد ميآيد، آخر من هميشه آرزو داشتم خواهر يا برادري در خانه داشته باشم.
کودک تکفرزند در برقراري ارتباط با ديگران و کنترل و مديريت آن دچار مشکل ميشود. معمولا تکفرزندان بسيار دير ياد ميگيرند که چگونه با کودکي ديگر ارتباط برقرار کنند، چطور اختلافي را بين خود و او مديريت کنند، چگونه اسباببازيهايشان را با او قسمت کنند يا با چه روشي با او بر سر موضوعي به تفاهم برسند يا در مواردي از خواسته خود به خاطر او بگذرند. تکفرزندان به طور کامل مورد توجه و علاقه والدينشان قرار ميگيرند که اين عامل باعث ميشود کودک احساس کند شخص بسيار مهمي است. احساس امنيت و اعتماد به نفس زياد اگرچه از مزاياي بزرگ شدن در خانوادههاي تکفرزند است، اما اين کودکان گاه خودخواه و مغرور و گاه حتي معترض به وضعيت خود ميشوند. مثلا ممکن است با خود بگويند: «چه خوب است، تنها فرزند خانواده هستم، هيچ رقيبي ندارم و کسي حسادت مرا تحريک نميکند، نياز نيست با کسي دعوا کنم تا بتوانم وسيلهاي را که دوست دارم، تصاحب کنم» يا آنکه از احساس تنهايي و نبود خواهر و برادر هميشه معترض به والدينشان باشند و در خود فروفته و منزوي شوند. جاي خالي کودکي ديگر در خانواده باعث ميشود تکفرزندها، درک کامل و روشني از سهيم شدن و مشارکت اجتماعي نداشته باشند و از آزمودن احساسات و فرصتهاي تربيتي بسياري که در حضور کودکي ديگر، در نماد روابط بين خواهر و برادر، شکل ميگيرد، محروم بمانند. اين کودکان دوست و همدمي در خانه ندارند، کسي که با آنها بازي، رقابت و يا دعوا کند.
رقابت با خواهر و برادر در جلب رضايت والدين و چيرگي بر آنان، جريحهدار شدن احساسات و عصبانيت، دعواهاي مکرر، مشاجره درباره اختلاف و تبعيضي که بين او و خواهر و برادرش وجود دارد، دفاع از منافع شخصي در ارتباط با خواهر و برادر، درگيري با خواهر يا برادر براي تسکين فشارهاي روحي، تلاش براي کسب حق تقدم و بهرهمندي بيشتر از مزايا، بحث و جدل براي اثبات برتري خود، درددل کردن با خواهر و برادر و… فرصتي را براي کنترل احساسات و مديريت روابط با ديگران فراهم ميکند که معمولا تکفرزندان محروم از تجربه آنند.
خودخواه و متوقع
سالهاست سميرا را ميشناسم، دختر خوبي است، اما نه من و نه برخي از دوستانم هرگز حاضر نيستيم با او همکلام شويم و يا با او اوقاتي را بگذرانيم. سميرا دختر متوقعي است که هميشه دوست دارد به ما امر کند و خود را برتر از ما ببيند. هيچ گاه حاضر نميشود به خاطر احترام و دوستي ديرينهاش با ما اندکي از انتظارات خود کوتاه بيايد و نظرات ما را هم گوش دهد، او چنان رفتار ميکند که گويي عقل کل و همه چيزدان است، من به او حق ميدهم، موفقيتهاي بسياري در زندگياش کسب کرده است که باعث شده، چنين متکبر و مغرور به خود شود. گاهي با خود ميگويم اگر من هم تکفرزند بودم، شايد مثل سميرا هم موفق بودم و هم متوقع!
بسياري از والدين براي تامين تمام امکانات رفاهي و افزايش احتمال موفقيت فرزندشان، تنها به داشتن يک فرزند در زندگي قانع ميشوند، اين در حالي است که تجميع همه امکانات براي تنها فرزند، ممکن است توقعات فرزند از والدين يا توقعات والدين از فرزند را نيز افزايش دهد و دقيقا به همين دليل است که هم والدين و هم فرزند، براي موفق شدن و انجام کارهاي بزرگتر تحت فشار روحي و رواني قرار ميگيرند. از سوي ديگر، تکفرزندان پرتوقع و گاه کمالگرا، با هر کسي کنار نميآيند و گاهي ديگران را چونان وسيلهاي ميبينند که ميتوانند به کمک آنها به اهدافشان نزديکتر شوند. بسياري از تکفرزندها درونگراتر از همسالانشان هستند و تمايل اندکي به حضور و مشارکت در فعاليتهاي جمعي دارند و گاه حتي از اشتراک گذاشتن داشتههايشان ناتوانند. جالب است اگر بدانيد اين افراد پرتوقع بسيار حساس و زود رنج هستند و به واسطه آن نيز، مجبورند با مشکلات بسياري دست و پنجه نرم کنند. تکفرزندان به خاطر تخيل قوي شان ميدانند چطور از واژهها استفاده کنند يا حرف دلشان را به ديگران بگويند، اما توانايي بينظير آنها در چرب زباني، آنان را هميشه به شخصيت محبوب بدل نميکند، چهبسا خيليها به همين دليل دوستشان ندارند و اين دردي غيرقابل تحمل براي آنهاست. از سوي ديگر، تکفرزندان معمولا به برقراري روابطي علاقهمندند که احساساتشان کمتر جريحهدار شود و در برگيرنده منافعي نيز براي آنان باشد. گرچه کودکان تکفرزند، اجتماعيتر از ديگر کودکان به نظر ميرسند و اعتماد به نفس بيشتري در برقراري ارتباط با بزرگسالان دارند، اما بخاطر احساسات ناپختهشان ممکن است از همبازيهاي خود خجالت بکشند يا براي اجتناب از مواجهه با مشکلات ترجيح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند، گرچه ارتباط با آنان نيز، تهي از مشکلات نيست چهبسا ممکن است دلخوريهاي خود را براي آنان ابراز نکنند يا تبحر کافي در مديريت دعواهاي خود با ديگران نداشته باشند.
دختر باشد يا پسر؟!
تا مدتها نه من و نه همسرم به فکر بچهدار شدن نبوديم، حالا هم که تصميم به بارداري گرفته، همسرم ميگويد: «ما فقط قراره همين يک بچه را داشته باشيم، به همين خاطر دوست دارم فرزندمان پسر باشد.» از روزي که اين حرف را شنيدهام، ديگر دوست ندارم، مادر شوم چون من عاشق دختر بچههاي ناز و ملوس هستم.
وقتي قرار است زوجي فقط براي يک بار در طول زندگي مشترکشان، فرصت فرزندآوري به خود بدهند، بيشک جنسيت فرزند براي آنها مهم ميشود و اگر جنسيت جنين در دوره بارداري چنان که انتظار دارند نباشد، ممکن است زوج به خاطر عدم موفقيت در تعيين جنسيت، با يکديگر مشاجره کنند يا آن که به فکر سقط جنين بيفتد، از سوي ديگر، به هم خوردن توازن ميان شمار زنان و مردان از عواقب اجتماعي تکفرزندي است، چراکه ممکن است بيشتر زوجها خواهان يک جنس بخصوص باشند که به اين ترتيب فراواني جنس ديگر کاهش مييابد که اين مساله در آينده، آنها را با مشکلاتي گوناگون ازجمله ازدواج مواجه ميکند.
دلشوره بيپايان
سهيلا تنها يک پسر دارد، او ميگويد: هميشه يک زلزله ده ريشتري مهمان قلبم است، دائما تنم ميلرزد. نيما وقتي از خانه بيرون ميرود تا بيايد دلم هزارراه ميرود، بارها به او زنگ ميزنم و جوياي احوالش ميشوم، نميدانم چرا ميترسم اتفاقي برايش پيش بيايد يا با کساني آشنا شود که او را منحرف کنند!
او بارها معترض شده است و ميگويد: پيگيريهاي مدام من باعث شرمندگي او پيش دوستانش شده است، اما به خودش هم گفتهام، اين حق من است که بدانم کجاست و چه ميکند. البته او هم دلبستگي شديدي به من دارد و هيچ گاه به دلخوري من راضي نميشود، جديدا با هم توافق کردهايم هر يک ربع يک بار به من پيامک بزند و مرا از اوضاع احوال و کارش باخبر کند.
والدين تکفرزندها هميشه دلشان هزار راه ميرود، آنها هميشه نگرانند که مبادا براي يگانه فرزندشان اتفاقي بيفتد و آسيب ببيند. آنها درست مثل سايه، حتي شايد نزديکتر از سايه، همواره پشت فرزندشان راه ميافتند واز او مراقبت ميکنند تا آب در دل او تکان نخورد.
وابستگي زياد به تکفرزند، حمايتگري و پشتيباني افراطي از او، حساسيت فراوان به سبک زندگي، احساس دل نگراني و دلشوره هميشگي از ويژگيهاي والدين تکفرزند است.
اين وابستگي دو طرفه نيز هست، بسياري از تکفرزندان بواسطه همين دلبستگي زياد، چون والدينشان هميشه نگران هستند، دچار اضطراب و استرس ميشوند، چراکه ميترسند به خاطر بروز آسيب غيرمترقبهاي، والدينشان را دچار لطمه روحي شديدي کنند يا بهخاطر اهمال کاري در حق والدين، انها را دلگير واز خود ناراحت سازند.
مراقبت بيش از حد و حساسيت بسيار والدين، استقلال تکفرزند را به خطر مياندازد و او را نازپروده و لوس ميکند. وابستگي شديد تکفرزند به والدين نهتنها مانع دوستيابي او در ارتباط با همسالان ميشود، بلکه تاثير منفي بر زندگي مشترک آينده او ميگذارد چهبسا به خاطر اين مساله يا قيد ازدواج را براي هميشه ميزند يا در صورت اختيار همسر، هرگز نميتواند بين دلبستگيهاي جديد و قديم خود تميز قائل شود، اندک نشنيدهايم که دختران و پسران وابسته، نتوانسته اند ادامه زندگي مشترک بدهند و کارشان به طلاق کشيده شده است.
گاه سلامت رواني به خطر ميافتد
ياسمن تکفرزند خانوادهاي است که پدر و مادرش استاد دانشگاهند و از طلوع تا غروب آفتاب بيرون از خانهاند. او ميگويد: من برخلاف والدينم هيچ رغبتي به درس خواندن ندارم، بيشتر دوست دارم کارهاي هنري انجام بدهم، اما والدينم سرسختانه با اين عقيدهام مخالفند و اصرار به تحصيلات آکادميک من در رشتهاي دارند که من به هيچ وجه به ان علاقه مند نيستم. سالهاست که احساس افسردگي ميکنم و دلم شاد نيست، کمتر با کسي سخن ميگويم چون حوصله هيچ کس و هيچ چيز را ندارم، احساس تنهايي با من عجين شده، اما براي فرار از آن هم رغبتي ندارم!
برخي از بررسيها نشان داده است که تکفرزندي بر سلامت رواني کودک در بزرگسالي تاثيري منفي دارد و حتي مشکلات رفتاري و شخصيتي در ميان کودکان تکفرزند بيشتر است. برخي از محققان ميگويند احتمال بروز رفتارهاي خشونتآميز و ارتکاب جرم در تکفرزندها بيشتر است يا بيهمبازي و بيهمصحبت بودن تکفرزندان، باعث ميشود آنها براي جبران خلاء عاطفي به دنياي خيالي پناه ببرند و بيش از پيش گوشهگير و منزوي شوند يا تکفرزندان از آنجا که خواهر يا برادري ندارند، در صورت فوت والدينشان بهشدت احساس تنهايي ميکنند و به احتمال زياد افسرده ميشوند.
اغتشاش در بافتهاي خانوادگي و فاميلي
دخترم ميگويد: دوستم هستي عمهاي دارد که بسيار دوستش دارد و او را به پارک و سينما ميبرد و سوال شبانهروزياش از من اين است که چرا من عمه ندارم؟ راستي عمه کيست يا چيست؟! و… و هميشه هم با آهي سوزناک و حسرتي بر دل ميگويد: کاش من هم جاي هستي بودم و عمهاي داشتهام!
بيدايي و خاله و عمو و عمه شدن از ديگر مصائب برآمده از تکفرزندي است. تا نيم قرن ديگر، با رواج تکفرزندي، نهتنها تعداد عمه، خاله، عمو و دايي کمتر شده و بافت خانوادگي و فاميلي دچار خدشه ميشود بلکه ديگر اين واژها، براي نسلهاي جديد، تاريخي و غريب نيز ميشوند. تکفرزندي، حقيقتي تلخ، اما عيان در جامعه امروز ماست که اگر همه زوجهاي جوان بخواهند تسليم باور تکفرزندي شوند، بيشک در چند سال آينده، فرصت ارتباطات اجتماعي و رفت و آمدهاي خانوادگي کمتر شده و در نهايت نيز، وابستگي به شبکههاي خانوادگي کمرنگ و حتي بيمعنا قلمداد خواهد شد.
خانوادههاي پرجمعيت، سالمترند
تحقيقات اخير نشان داده است که بچههاي تکفرزند، سيستم ايمني ضعيفتري در برابر انواع بيماريها دارند و بزرگ شدن با خواهر و برادر، باعث حفظ سلامت کودک در برابر حساسيتهاي غذايي و فصلي و برخي بيماريهاي جدي مثل سرطان ميشود.
کودکان در خانوادههاي پرجمعيت، نسبت به تکفرزندان، هوش هيجاني بيشتري را از خود نشان ميدهند و خيلي زودتر نيز حرف زدن و راه رفتن را ياد ميگيرند، چون آنها توسط خواهر و برادرشان تشويق ميشوند يا از آنها تقليد ميکنند. بچههاي خانوادههاي پرجمعيت، احساس همدلي و اميد به زندگي بيشتري دارند. آنها بهطور چشمگيري فعال و پويا بوده و در حل مسائل و روبهرو شدن با مشکلات بسيار تواناتر هستند.
از سوي ديگر، برخورد و تنش بين والدين و تکفرزندان رواج بيشتري دارد و معمولا رابطهها به سمت استبداد از سوي يکي از والدين يا فرزندان کشيده ميشود، معمولا فرزندان در خانواده کمجمعيت، نهتنها همه امکانات را متعلق به خود ميدانند و رفتاري حاکمانه و يک طرفه دارند، بلکه والدينشان را نيز مجبور به تبعيت ميکنند که اين موجب پرورش و تقويت خشونتهاي مختلف خانگي ميشود، اين در حالي است که احتمال بروز استبداد خانگي در خانوادههاي پرجمعيت کمتر است و فرزندان به طور آشکارا درک ميکنند که چقدر براي والدينشان اهميت دارند و به همين دليل نيز، تمايل بيشتري به رفتار مهربانانه، محترمانه و ياريگرانه دارند و در صورت لزوم نيز، در انجام مسئوليتهاي خانوادگي مشارکت ميکنند. روانشناسان معتقدند، تعداد زياد بچهها، احساس نشاط و شادماني بيشتري به خانه ميآورد که اين خود، باعث افزايش خلاقيت در رفتار، احساسات و قدرت تجزيه و تحليل اعضاي خانواده در درون و بيرون از خانه ميشود. گرچه امکانات کودک در خانواده تکفرزندي بيشتر است، اما بچههاي خانواده پرجمعيت هم ميتوانند بسياري از فعاليت هايي که دوست دارند را انجام دهند، مثلا به سينما، کلاس ورزش و موسيقي بروند يا لباسها و کفشهاي زيبا و انواع بازيهاي رايانهاي را خريداري کنند، اما در عين حال نيز ميآموزند چگونه براي انجام برخي از اين فعاليتها بايد پسانداز کنند و در نتيجه قدر آنها را بيشتر بدانند. در واقع تعداد زياد فرزندان، خانواده را تبديل به مدرسهاي از آگاهي و تجربه ميکند که سنتها نيز از طريق والدين به فرزندان منتقل و بازسازي ميشود.
سالاري به نام فرزند
زهرا از اين که حرف، هميشه حرف او بوده، احساس رضايت و غرور ميکند، او ميگويد: من ياد نگرفتهام نه بشنوم، من پيش از ازدواجم، فقط کافي بود لب تر کنم، پدر و مادرم در يک چشم برهم زدن، از شير مرغ گرفته تا جان آدميزاد برايم مهيا ميکردهاند، اما حالا همسرم، کوچکترين خواسته مرا نميشنود و نميبيند! نميدانم چرا انتظار دارد با همه شرايط او سازگار شوم و به هر آنچه ميگويد بلي بگويم، يک عمر همه بله قربان گوي من بودهاند، اما حالا او ميخواهد من بلهقربانگوي او شوم!
معطوف شدن توجه والدين به عزيزدردانههاي يکي يکدانه، گاهي به حد افراط ميرسد و خانواده را دچار بحراني به نام فرزند سالاري ميکند. اين معضل، حقيقتي عيان بسياري از خانوادههاي امروزي است، در اين خانوادهها تکفرزندان هميشه در کانون توجه هستند و حکم مطلق و هميشه جاري در خانواده، حکم تنها فرزند است، چون او فقط يکي است و پدر و مادر از نظر عاطفي بهشدت به او وابستهاند و احساس ميکنند بايد همه خواستهها و انتظارات او را برآورده کنند. جالبتر آن که در برخي موارد برآورده کردن توقعات تکفرزند به اندازهاي است که والدين ناخواسته براي راضي و خشنود کردنش به او باج ميدهند. اگرچه شايد در دوران کودکي يک تکفرزند، همه چيز خوب و عالي پيش برود و فرزند، سوار بر مرکب خوشبختي باشد، اما در بزرگسالي به واسطه همين سالار بودن، مجبور است با مشکلات چندي دست و پنجه نرم کند که کمترين آن انتظار والدين از اين فرزند است، چهبسا همه امکانات خانواده به يک کودک اختصاص مييابد و سطح انتظارات از او بهشدت بالا ميرود، معمولا اين والدين انتظار دارند فرزندشان در هر رقابتي بهترين و برترين باشد، انتظاري که باعث اضطراب و پريشاني هميشگي تکفرزند ميشود.
نسرين صفري/ مشاور خانواده – چارديواري